رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

یک ساله شدن وبلاگمون

پارسال همین موقع ها بود(دقیقا 29 اردیبهشت92) که حس نویسندگی من گل کرد و شروع به نوشتن وبلاگ آقا رهام کردم. دلبرکم اونموقع شما هنوز تو دلم بودی مامانی... این اولین پستمون در دومین سال ایجاد وبلاگت هست. امیدوارم سالهای سال کنارهم روزا و لحظه های شادی رو بگذرونیم و من بتونم تک تک اون خوشی ها رو ثبت کنم تا روزیکه خودت خوندن و نوشتن  یاد بگیری و بیای از خاطرات خودت بنویسی... انشالاه رهامم،نازکم،مامان و بابا عاشقتن عزیزم،تو همه دنیای مایی،ازخدا میخوام هیچ وقت سایه شو از سر خونواده کوچیک و خوشبختمون کم نکنه...آمین ...
30 ارديبهشت 1393

از چی بگیم ... چی بمونه...

بعد از تقریبا 3 ماه،بلاخره اینترنتمونو دوباره راه اندازی کردیم و اومدیم از نگفته هامون بگیم. پسرک شیطون بلای ما حسابی بزرگ و بازیگوش و صدالبته دوست داشتنی ترشده.خیلی کارای تازه یادگرفته و باهرشیرین کاری تازه ای که انجام میده قندتودلمون آب میشه.بابایی به خاطر کارای بامزه ای که میکنی هی به رهام میگه اگه میدونستم اینقدخوردنی میشی ازهمون روز اول بچه دار میشدیم.     آقارهام تو این دوسه ماهه پیشرفتهای چشمگیری داشته.کلمه های ماما،ده ده،نه نه،اووه ومه مه رومیتونه بگه ((وای که چه حس شیرین و قشنگیه وقتی ماما میگی و صدام میکنی قند تو دلم آب میشه جوجه کوچولوی من)).اسم اکثر اسباب بازیاشو میدونه و با انگشت اشاره اش میتونه نشونش...
22 ارديبهشت 1393

11 ماهگی

11 ماه گذشت.11 ماه پراز روزهای خوب و شیرین و شاد کنار رهام.اصلا باورم نمیشه داری یک ساله میشی. منم مثل خیلیای دیگه مجبورم این جمله تکراری رو بگم که واقعا انگار همین دیروز بود که داشتیم میرفتیم بیمارستان تا تو پابه دنیای ما بذاری و عاشقونه بغلت کنیم. خدارو هزاران بار شاکرم به خاطر دادن فرشته کوچولوی ناز و بانمکی مثل تو. عزیز دلم,رهام خوشگلم,موش موشک مامان  ماهه شدنت مبارک. عکسای ماه 10 ام و 11 ام در ادامه مطلب       دیروز آخرین روز مدرسه بود وشما همراه مامانی رفته بودی مدرسه     قربون خنده قشنگت بشه مامان با اون دندونای خرگوشیت   ...
22 ارديبهشت 1393
1